اجازه نده چای سرد شود

اسم وبلاگ را وقتی نوشتم که این آهنگ را در زیر لب میخواندم:
tees gone cold and I wondering why
got out of bed at all
خیلی وقتها این آهنگ را زیر لب میخوانم.

آخرین مطالب

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بوکوفسکی

یه رابطه دو ساله رو بیصدا تموم کردیم. یعنی هیشکی به اون یکی نگفت که مثلا I'm done فقط من حس میکنم دیگه تموم شد. من خیلی شکسته و ناراحتم. افسردگی در جای جای وجودمه. شروع و تموم شدنش تا الان با ارزش ترین چیز زندگیم بود. صادقانه بگم هیچوقت مطمئن نبودم عاشقشم ولی همیشه مطمئن بودم اون عاشقمه. حتی الان میدونم اون خیلی دوستم داره. هیچوقت تو یه رابطه تا اینحد امن کسی رو دیدین؟ بعلاوه خیلی از تحربه‌هام با اون بود. اون اولین کسی بود که بدنمو لمس و کبود کرده. هنوزم به اون روز فکر میکنم حشری میشم. وزنش رو بدنم. سینه‌هام توی دهنش. و اینکه وقتی به سینه‌هام نگاه میکنه بگه وای مرسا چقد خوبن. به اینکه گوشه دیوار گیرم بیاره و گلوم رو فشار بده. به اینکه assمو دید بزنه. به اینکه دستشو کنه تو یقه‌م. به همه اون کارای چندشی که کردم ولی اون موقع چون حشری بودم چندش‌تر از اینام انجام میدادم. ولی یه رابطه دوساله فقط چن تا از این روزا داشت. شرایط بر وفق مراد نبود. 

right person

wrong time

  • مر سا